۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

شيوا و پروانه
سلام من عليرضا و 32 سالمه اگر دروغ نباشه جريانات سکسي من از 5 سالگيم و از کودکستان شروع شد و تا الان شايد با بيش از 700 نفر زن و دختر ارتباط جنسي داشته ام که واقعا هر کدام از آنها يک خاطره جداگانه اي دارد. يکي از توپ ترين خاطاتمو براتون تعريف ميکنم. 22 سالم بود و سال 4 دانشگاه بودم با وجود تحصيل در رشته پزشکي و حجم سنگين درسها انصافا فقط در پي کوس بازي بوديم و به چيزي جز کردن فکر نميکرديم با يکي از دوستاي همکلاسيم به اسم شاهين يه خونه مجردي داشتيم و پول مقتم که مرتب از خونه ميرسي و به ندرت پيش مي امد که خونه ما دختر نباشه و واقعا از همه مدل بودن از دختر 14 ساله گرفته تا زن 55 ساله بگذريم غروب يه روز سرد پاييزي بود که خونه يکي از بچه ها جاتون خالي نشسته بوديم و من يه طرف ولو شده بودم و مدام کيرمو ميخاروندم به قدري کيرو خايه هامو ماليده بودم که همش زخم شده بود تو اين اوضاع يکي تلفن زد آرش دوستم اومد منو صدا کرد که با تو کار دارن گوشي و گرفتم پيمان بود شاکي بود که بابا کدوم قبرستوني هستي 6 ساعته دارم دنبالت ميگردم حالا هم اب دستته بذار زود بيا مغازه من کارت دارم!سريع از بچه ها خدافظي کردم و به طرف پيمان راه افتادم پيمان دوستم مغازه موسيقي داشت و کارش خيلي درست بود و با اکثر سازها آشنايي داشت. پيمان جلو پاساژ منتظرم بود تا منو ديد پريد تو ماشين و گفت که سريع برم پشت اداره برقي که اون اطراف بود تا برسيم جنگي منو حالي کرد که کيس مورد نظر يه خاله و خواهرزادس که خواهرزاده به اسم شيوا مهمان اومده و تو اين مدت با پيمان دوست شده و امروز خالهه با شوهرش که 20 سال ازش بزگتره دعوا گرفته و به حالت قهر از خونه زدن بيرون که برن شهري که مادرشون اونجاس و تو اين بين آقا پيمان مخه رو زده که امشب بمونيد و فردا برين و الان هم با حاجي داريم ميريم دنبالشون که شب قشنگي رو داشته باشيم!در بين راه پيمان توضيح داد که با دختره دوس شده و يکي دو بارم تو کونش گذاشته بنابر اين تو خونه قرار شد پيمان دختره رو ببره تو اتاق و من بايد خاله رو راضي ميکردم که بکنم البته يکم شاکي شدم که اگه خاله نداد چيکار کنم که پيمان با شيطنت گفت که اون ديگه مشکل خودته و خنديد. کم کمک به محل قرار رسيديم و در تاريکي هوا دو نفر رو روي سکو ديديم يکم جلوتر سوارشون کرديم دختره 21/22 ساله ميزد و به قدري زيبا بود که از همون برخورد اول کير من راست رلست شد و تا اخر شب نخوابيد که نخوابيد خاله هم 33 سالش بود و اسمش پروانه بود اومدن نشستن و رفتيم به طرف خونه تو راه بساط کباب هم تهيه کرديم و يه شيشه ويسکي اسب سفيد هم گرفتيم که گويا خيلي وقته ديگه نمياد. جاتون خالي تا رسيديم خونه شيوا و پروانه لباس بيرونو دراوردن و لباس راحت تري پوشيدن واي که چقر جفتشون خوشگل تر شدن.پيمان بساط شامو مشروبو اماده کرد و بلافاصله مشغول شديم يه خورده که گذشت واقعا هممون داغ کرديم پيمان گيتارشو ورداشت و يه حال اساسي داد بعد من يه اواز با حال خوندم و دست اخر ناخود اگاه محکم گوزيدم که خيلي باعث شرمندگي شد هر چند که هميشه با بچه ها راحت بوديم و گوز ازاد بود!خلاصه بعد از هنر نمايي من و پيمان شيوا خواست دوش بگيره و پا شد رفت حموم بعد اون پيمان هم هوس کرد دوش بگيره و بعدش پروانه رفت دوش گرفت اومد که بعد حمام من يه حوله تني داشتم که دادم بپوشه وقتي اومد نشست ديدم که رنگ و روش بازتر شده و موهاي خيسش که رو شونه هاش بود يه زيبايي خاصي بهش ميداد ناخوداگاه من هم هوس حموم کردم و رفتم دوش گرفتم اومدم بعد حمام ديدم شيوا و پيمان نيستن و رفتن تو يکي از اتاقها و خيلي زود صداي اهو اووهشون دراومده!منم اومدم کناره پروانه نشستم و شروع کرديم به صحبت کردن و کوس شعر گفتن و در نهايت صحبتمون به اختلاف پروانه و شوهرش رسيد و منم که کلم حسابي داغ بود شروع کردم به سخنراني و يه سري بحث هاي روانشناسي که واقعا گه خوري! خودم هم باور نميکردم اين کوس شعرها رو من دارم بلغور ميکنم!پروانه هم که معلوم بود خوشش اومده با اشتياق داشت گوش ميکرد جوري گرم صحبت شدم که يه ساعتي از فکر کردن خارج شدم که ديدم پيمان صدام کرد رفتم بيرون گفتش که کون کش اين کوس شرا چيه ميگي مخشو بزن که بکنيمش منم از کون اني شيوا خسته شدم!بهش گفتم بيخود به خودت وعده نده اگه مخشو زدم ميخام تنهايي حال کنم و دوباره اومدم اتاق ديدم از زور خستگي سرشو گذاشته رو شونشو خوابيده دلم به حالش سوخت بيدارش کردم گفتم اگه خوبتون مياد بيايد رو تخت من بخوابين اونم از خدا خواسته خودشو به تخت رسوند و تو يه جشم بهم زدن عين خرس خوابيد!منم دمق پاشدم از اتاق اومدم بيرون و رفتم حسابي به شانس خودم ريدم اومدم ديدم از اتاق پيمان هم صدايي نمي اد که ديدم اونا هم خوابن!يه لحظه با خودم گفتم اي کوس خل کوس به اون ملنگي تو اتاقت بخوابه و تو نکنيش بعد هم صب پاشه بگه خيلي ممنون شب زحمتتون داديم و ديدار به قيامت هي به خودم نهيب زدم که پاشو ديگه لامصب اين کير لعنتي هم دوباره بدجوري راس شده بود تا تو يه سوراخي نميرف ولکن نبود خلاصه عين بچه هاي سرتق پا شدم رفتم تو اتاق بالاي تخت! پروانه خواب خواب بود آروم کونمو گذاشتم گوشه تخت که پروانه عين بق گرفته ها يه دفه پاشد نشست يه لحظه هول کردم و به تته پته افتادم خلاصه گفتم که والا خوابم نميبرد اومدم يکم ديگه درد دل کنيم پروانه مچشاشو يکم ماليد و گفت که خوب درد دل بکن مونده بودم چي بگم که چشم به خط وسط سينه هاش افتاد که از حوله تني من بيرون افتاده بود يکم به چشاش زوم کرد و و اروم گفتم پروانهبا عشوه خاصي گفت بله جوري اين کلمه رو ادا کرد که ديگه از خود بي خود شدم و پريدم لبشو گرفتم تو لبام و ديوانه وار شروع کردم به مکيدن اولش يکم مقاومت کرد ولي بعد که شروع به ليسيدن گردن و سينه هاش شدم کمکم اروم شد و يه خرده بعد صداي اه اووهش در اومد حوله رو زدم کنار و ارومک از سينه هاش اومدم پايين و رسيدم به کسش با چه ولعي داشتم اون کس توپول پروانه رو ميليسيدم!کمکم صداش بلنتر شد و يه دفعه اي پاشد و کيرمو کرد تو دهنش واي عجب حالي ميداد کاملا حرفه اي ساک ميزد و ديگه از هم خجالت نميکشيديم بعدش اروم پروانه رو خوابوندم و سر کيرمو با دهانه کوسش اشنا کردم يه کم تو اين حالت وايسادم که صداش در اومد که يالا زود باش بکن توش دارم ميميرم عععععععععلللييييييييييييي تورو خدا منم اماده شدم و کير 22 سانتيمه يه دفعه اي تا انتها کردم تو کسش! خيس خيس بود و علي رغم سنش کس نسبتا تنگي داشت که ظاهرا شوهرش که 20 سال ازش و 31 سال از من حقير بزرگتر بود نتونسته بود از شرمندگيش در بياد و اون طور که ميگفت خيلي وقتها وقتي زيپ شلوارشو باز ميکرد ارضا ميشد خلاصه اروم اروم شروع به تلمبه زدن کردم و کمکم ريتم حرکتمو سريتر کردم جوريکه شاپ شاپ صداي برخورد شکمم به کفلهاش صدا ميداد و هر لحظه هر دو تايي بيشتر و بيشتر حشري ميشديم پروانه مرتب داد ميزد بکنن بکن منو جرم بده افرين کوس مال توه باريکالله بلدي چيکار کنيييييييييي افرين کوسم به تو دادم اره اررره ارررره محکمتر اااااااااااااااااااخخخخخخخخ ععععععععلللللليييييييييييييي دارم ميميرم اره!!!نيم ساعت از جلو تلنبه زدم نشد بعد برش گردوندم مدل سگي بکنمش که يهو ديدم اين پيمان خارکوس ده از لاي در داره نيگا ميکنه محلش نذاشتم اين دفعه شروع کردم از پشت گذاشتم تو کوسش دوباره ناله هاش فضاي اتاقو پر کرده بود که اره اره کلفته کلفته دوس دارم بکن عزيزم بکننننننننننن ديديم باز اين اب لعنتي نمياد در اوردم بيرون دست به سوراخ کونش زدم برگشت گفت نه تو رو خدا من تا حالا از کون ندادم کير تو هم که کلفته جر ميخورم به خدا!بهش توجه نکردم و نوک کيرمو اروم به کون چربش ماليدم و ارووم ارووم تمام هيبره رو تو اون کون سفيد و قلمبه وارد کردم و دوباره شروع به شاگ زدن کردم و واقعا به قدري سري ميکردم که تو اون سرما شرشر عرق ميريختم کم کم ديديم ابم مياد برگشتم دوباره از جلو گذاشتنم تو کوسش و با چند تلمبه اساسه اب مبارک جاري شد که بلافاصله در اوردم کيرمو گذاشتم رو شيکمش و دراز کشيدم پروانه که احساس کرد ابم داره مياد با ناخنهاي بلندش کمرمو خراش ميداد و لذت ارضا شدن رو چند برابر ميکرد!بعد اينکه ابم اومد بي حال کنار پروانه افتادم خودش اومد روي منو يه لب اساسي گرفت و گفت که خيلي متشکرم ازت خيلي حال دادي من تو عمرم تو يه شب بيشتر از يه بار ارضا نشده بودم تو منو شيش بار ارضا کردي و مدام منو ميليسيد تو اين اثنا پيمان دوباره صدام کرد گفت بابا دمت گرم پس ما چي گفتم من ميرم پيش شيوا ببين ميتوني بکنيش يا نه اومدم تو اتاق شيوا ديدم رو شيکم دراز کشيده و کونش به هواس حوصله لبو ليس و اين حرفا رو نداشتم رفتم بالا سرش و شروع کردم کونشو با دستم باز کردن که تو عالم خواب بيداري خيلي خوشش ميومد بعد اينکه سوراخ باز شد پاشدم و کيرمو گذاشتم لب کونش و ارووم ارووم وارد کردم يه دفه اي پاشد گفت پيمان يواش جرم دادي تو رو خدا در بيار دارم خفه ميشم به خدا نفسم داره بند مياد ديدم منو با پيمان عوضي گرفته بدون اينکه حرفي بزنم نذاشتم برگرده و اروم اروم گذاشتم تا به کير کلفتم عادت کنه يکم که گذشت کمکم شروع به شاگ زدن کردم هي عقب جلو عقب جلو چه حالي ميکرد بعد 10 دقيقه داشت به اورگاسم ميرسيد داد ميزد اره پيمان اره محکمتر ياد گرفتي اينسري ابت زود نيومد کيرت چقدر کلفت شده اره محکمتر اره خوبه بعد نيم ساعت که شيوا چند بار ارضا شد شروع به ناله کرد که تو رو خدا در بيا دارم ميميرم ديد ولکن نيستم گفت که بابا اصلا بکن تو کوسم اره تو کوسم!من هم از خدا خواسته برش گردوندم تا منو ديد تازه 2 زاريش افتاد که اين منم 1 ساعته دارم براش جون ميکنم يکم ناراحت شد ولي زنه و حرفش!چون حرف زده بود و از طرفي خيلي هم حشري شده بود کوس قلمبشو گذاشت جلو من! منم اول يکم بازي کردم و کامل براش ليس زدم و اروم اروم کيرمو کردم توکسش چون تجربه چندين مراسم پرده برداري رو داشتم هر ان منتظر خونريزي بودم ولي خوني نيومد که نيومد بعها فهميديم که خانم پرده حلقوي دارد بماند کوس بسيار تنگ شيوا به قدري داغ بود که نتونستم بيشتر از 5 دقيقه دوام بيارم و در حال ارضا بودم که مصادف با ارضاي من شيوا هم ارضا شد خواستم بکشم بيرون که من محکم بغل کرد و تا اخرين قطره اب مبارک رو داخل کوسش خالي کردم و يه لب محکم ازش گرفتم از روي شيوا که بلند شدم ديدم پيمان با حسرت داره نيگام ميکنه بهش گفتم چيه مادر قحبه هر جا ميرم بالا سرمي؟مثل بچه ها گفت که بهم نداد بلند خنديدم و به طرف اتاق پروانه رفتم يه کم دلخور بود ولي به هر حال از دلش در اوردم و دوباره تا خود صب به جون کوس ملونش افتادم صبح زود شيوا و پروانه به طرف شهرشون رفتن و ما تنها شديم البته خيلي زود برگشتن و بارها با هم سکس داشتيم جالب اينکه 1 ماه بعد خبر رسد که هم پروانه و هم شيوا از شب اول حامله شدن که پيش يکي از دوستام برا سقط رفتيم شيوا رو سقطش کرديم ولي پروانه راضي نشد که نشد و بچشو نگه داشت و من الان يه پسر 10 ساله دارم که 8 ساله هيچ خبري ازش ندارم.............................منتتظر داستاهاي بعدي باشيد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر